۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

اینجـا سنگـر "دو" رَفیـق است که هـم قَسمنـد،تـا پـَروآز...

۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

اینجـا سنگـر "دو" رَفیـق است که هـم قَسمنـد،تـا پـَروآز...

۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ..

دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

حـــواسم را هرطرف که پرت میکنم

پیش تـــو زمین میخورد...



۱۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ خرداد ۹۳ ، ۱۸:۰۵
معطــر

ﮔﻮﯾﻨﺪ ﺑﻪ ﮐﺮﺑﻼ‌ ﻧﺮﻭﯾﺪ ﭘﯽ ﺷﻔﺎ ...

ﻫﺮآﻧﮑﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﺟﻨﻮﻥ ﻣﺒﺘﻼ‌ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۳ ، ۰۸:۵۹
معطــر

دوستم اومده از کــــربــلا

ســـوخـــتــه دلــمو با خاطرات


کرب و بلای غرق خطر؛عشق میدهد...

فتوای غالب عقلا فرق می کند!


دلهای کرب و بلایی؛عجب صیقلی ترند!

تبعیض نیست؛نوع جلا فرق می کند


اصلا حسین! جنس غمش فرق می کند...



شکر خدا که فاطمه تو را خرید...


رفتی و مستجاب شد آخر دعای تو

رفتی و جور شد سفر کربلای تو


گوارای وجودت مــطـــهـــرم

رسیدی کربلا؛الحمدلله!



۱۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۹:۲۹
معطــر

گفتم که بود ... گفتا که یار 

گفتم چه گفت ... گفتا قرار

گفتم چه زد ... گفتا شرار 

گفتم بمان ..... نشنید و رفت 

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۲:۳۸
معطــر

ღ❤ ای دوست به حنجر شهیدان صلوات

.ღ❤ بر قامت بی سر شهیدان صلوات

.ღ❤ از دامن زن مرد به معراج رود

.ღ❤ بر دامن مادر شهیدان صلوات

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۳ ، ۲۱:۳۶
معطــر

خدایا

تو خود گفتی هرکه عاشق من باشد؛عاشقش خواهم بود...

وهرکه را عاشق باشم

"شهیدش" خواهم کرد

و خون بهای شهادتش را نیز خواهم پرداخت.

خدایا

من عاشق توأم....!



۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۹۳ ، ۱۶:۰۲
معطــر

من الحقیر الی الشهید..............





۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۴:۳۰
معطــر

در فاطمیه بود که ما سینـه زن شدیم

با پیرهن سیاه عزا سینـه زن شدیم

گفتی جواز کرببلا روضه ی من است

اصلاً به عشق کرببلا سینـه زن شدیم

...........


۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۴۱
معطــر

بوسیدن روی ماه............


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۰۹
معطــر

دور هم گرد نشسته بودیم. مصطفی بغل دست آیت الله بهجت نشسته بود . 

دانه دانه بچه ها را معرفی می کرد . 

ازعملیات فتح المبین گزارش می داد

« رزمنده های غیور اسلام ، باب فتح الفتوح را گشودند. 

ماسربازهای امام خمینی، صدام و صدامیان را نابود می کنیم.» 

حاج آقا سرش پایین بود و گوش می داد. 

حرف های مصطفی که تمام شد، 

دستش را زد پشت مصطفی وگفت

« مصطفی ! هر کدوم ما یه صدامیم. یه وقت غرور نگیردمون.» 

شهید مصطفی ردانی پور

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۵
معطــر