۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

اینجـا سنگـر "دو" رَفیـق است که هـم قَسمنـد،تـا پـَروآز...

۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

اینجـا سنگـر "دو" رَفیـق است که هـم قَسمنـد،تـا پـَروآز...

۰•● رفقـای آسمـونی ۰•●

الْأَخِلاَّءُ یوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِینَ..

دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند، مگر پرهیزگاران...

مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

"بااجازه خــدا"


حواسمان را هرکجا پرت میکنیم؛آخرش پیش تـــو زمین میخورد...

دل دل میکند

دستی که نمیخواهد برای غیر تو بنویسد؛

گاهی پر از حرف

گاهی پر از سکوت

گاهی پر از بغض

گاهی پر از اشک

گاهی هم...

خدایا

میشود باران بگیرد؟

این بغض به تنهایی از گلویمان پایین نمیرود...

گفتیم؛میریم می بینیم آدم میشیم؛آروم میشیم

نه اینکه در به در بشیم...

انقدر گفتیم 

ش ل م چ ه

دور خودت اگر نشد؛دور عکست میگردیم

اومدیم دور خودت گشتیم...

خدا شاهده درد داریم

............

زیارت قبول مطهرم

همسفرم

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۵۴
معطــر
قرارمان نبود
که تنها بپـَری!
ّبِ
آرزوی دلت رسیدی
چِ خوب..
آرزو می کنم
عطرآگینِ تربتِ کربلای شلمچه باشی
همیشه معطـرم!


تـو زِ آسمانی
وهمانجا می روی...



رفتی و ندیدی که چه محشر کردم
با اشک تمام کوچه را تر کردم




خداحافظت رَفیق آسمونی....
بعد نوشت:
خدا خواست با معطر باشم
در این سفر آسمونی..

خدایاممنون...



۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ اسفند ۹۲ ، ۱۸:۲۴
مطهّـــــر

نزدیک ظهر بود . از شناسایی بر می گشتیم .

از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم .

آن قدر خسته بودیم که نمی توانستیم پا از پا برداریم ؛

کاسه زانوهامان خیلی درد می کرد . ...

 طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن . صبر کردم تا نمازش تمام شد .

 گفتم « زمین این طرف چمنیه ، بیا این جا نماز بخوان .» گفت

 « اون جا زمین کسیه ، شاید راضی نباشه »  

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۴۷
معطــر