ارتباط با آقا به سبک شهدا
توی سنگر گاهی وقت ها اتفاق می افتاد که شهید حسینی دست روی سینه اش می گذاشت وعرض ادب می کرد.
این کار او برای ما جای سوال شده بود.
فکر می کردیم شاید زیارت عاشورا می خواندوبرای سلام دادن به امام حسین از جا بلند می شود وادای احترام میکند.
این کار شهید حسینی به یک راز تبدیل شده بودتا این که چند ساعت قبل از شهادت،رازش را برای یکی از بچه ها فاش می کند
ومی گوید:حال که زمان شهادت نزدیک شده است،
می خواهم رازم را فاش کنم .
زمانی که می ایستادم و ادای احترام میکردم به خاطر حضورامام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
ایشان گاه گاهی برای سرکشی به بچه ها وارد سنگرما می شد ومن با دیدن امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف ادای احترام میکردم.
ساعتی بعد از فاش شدن این راز
خمپاره ای نزدیک او منفجر شد.سرش به طور کامل از بدن جدا شد.
اما شال سبزی که برگردن داشت همچنان روی شانه های بی سرش ماند...