احترام شهدا
احترام خاصی بهم می گذاشت.
همیشه جلوم بلند میشد.یه بار که تازه از منطقه برگشته بود ،
رفتم توی اتاق تا ببینمش،دیدم بر خلاف همیشه جلوم بلند نشد.
مطمئن بودم که اتفاقی براش افتاده.چون سابقه نداشت که با ورود من از جاش بلند نشه
وقتی کنارش نشستم بهم گفت:شرمنده که نتونستم جلوت بلند بشم،
چهار پنج روزه که به دلیل کار زیاد پوتینم رو از پام در نیاوردم،واسه همین پوست پاهام پوسیده و زخم شده،نمی تونم روی پاهام بأیستم...
خاطره ای از زندگی سردار شهید عباس کریمی