به سبک شهدا
پنجشنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۲، ۱۰:۱۶ ق.ظ
هیچ وقت از هم جدا نمی شدند.از دوران دبیرستان باهم بودند؛این اواخر صیغه ی اخوت هم خواندند...باهم برادر شدند.
روزی نبود که یکدیگر را نبینند؛
همیشه کنار هم مشغول نماز خواندن می شدند.وقتی یکی زودتر بیدار می شد؛دیگری را برای نماز شب بیدار می کرد.
خیلی ها به رفاقت این دو حسرت می خوردند...
آنها همدیگر را نصیحت می کردند؛مشغول تهذیب نفس بودند؛اگر اشکالی در کار هم می دیدند؛تذکر می دادند.
مواظب بودند معصیتی ازآنها سر نزند؛از خــــدا خواسته بودند باهم شـــــــــــهـــــــــیــــــــد شوند. تا اینکه زمان فـــراق رسید!
مرحله ی اول کربلای پنج؛سید رحمان هاشمی شهید شد.
محمد گریه میکرد و رحمان را صدا میزد؛می گفت بی انصاف! مگه قرار نبود ما باهم بریم؟ مگه....
یک روز صبح دیدیم خوشحال و با نشاط آمد! یکی از بچه ها ازش پرسید...
محمد گفت: دیشب خواب سید رحمان را دیدم ؛یقه اش را گرفتم و گفتم: مگه قرار نبود ما باهم بریم؟!پس چرا....
رحمان دستان مرا رهـــا کرد و گفت: محمد رفاقت های این طرف با دنیا فرق داره؛تو باید بیشتر تلاش کنی!
شهید سید رحمان هاشمی و شهید محمدرضا تورجی زاده...
۹۲/۱۰/۲۶
بسم الله الرحمن الرحیم
کاروان برگزار می کند...
مسابقه کوشش
شما می توانید با شرکت در این مسابقه ...فقط با یک کلمه چندین بار جایزه ببرید...
برای دستیابی به اطلاعات بیشتر به وبلاگ کاروان مراجعه شود..