دور هم گرد نشسته بودیم. مصطفی بغل دست آیت الله بهجت نشسته بود .
دانه دانه بچه ها را معرفی می کرد .
ازعملیات فتح المبین گزارش می داد
« رزمنده های غیور اسلام ، باب فتح الفتوح را گشودند.
ماسربازهای امام خمینی، صدام و صدامیان را نابود می کنیم.»
حاج آقا سرش پایین بود و گوش می داد.
حرف های مصطفی که تمام شد،
دستش را زد پشت مصطفی وگفت
« مصطفی ! هر کدوم ما یه صدامیم. یه وقت غرور نگیردمون.»
شهید مصطفی ردانی پور